...:::... یازهرا س ...:::...



شنیده می شود از آسمان صدایی که...

کشیده شعر مرا باز هم به جایی که ...


نبود هیچ کسی جز خدا، خدایی که...
نوشت نام تورا، نام اشنایی که

پس از نوشتن آن آسمان تبسم کرد
و از شنیدنش افلاک دست و پا گم کرد

نوشت فاطمه، شاعر زبانش الکن شد

نوشت فاطمه هفت آسمان مزین شد

نوشت فاطمه تکلیف نور روشن شد

دلیل خلق زمین و زمان معین شد

نوشت فاطمه یعنی خدا غزل گفته است

غزل قصیده ی نابی که در ازل گفته است

نوشت فاطمه تعریف دیگری دارد

ز درک خاک مقام فراتری دارد

خوشا به حال پیمبر چه مادری دارد

درون خانه بهشت معطری دارد

پدر همیشه کنارت حضور گرمی داشت

برای وصف تو از عرش واژه بر می داشت

چرا که روی زمین واژه ی وزینی نیست

و شأن وصف تو اوصاف اینچنینی نیست

و جای صحبت این شاعر زمینی نیست

و شعر گفتن ما غیر شرمگینی نیست

خدا فراتر از این واژه ها کشیده تورا

گمان کنم که تورا، اصلا آفریده تورا

که گرد چادر تو آسمان طواف کند

و زیر سایه ی آن کعبه اعتکاف کند

ملک ببیند و آنگاه اعتراف کند

که این شکوه جهان را پر از عفاف کند

کتاب زندگی ات را مرور باید کرد

مرور کوثر و تطهیر و نور باید کرد

در آن زمان که دل از روزگار دلخور بود

و وصف مردمش الهاکم التکاثر بود

درون خانه ی تو نان فقر آجر بود

شبیه شعب ابی طالب از خدا پر بود

بهشت عالم بالا برایت آماده است

حصیر خانه ی مولا به پایت افتاده است

به حکم عشق بنا شد در آسمان علی
علی از آن تو باشد... تو هم از آن علی

چه عاشقانه همه عمر مهربان علی!

به نان خشک علی ساختی، به نان علی

از آسمان نگاهت ستاره می خواهم

اگر اجازه دهی با اشاره می خواهم-

به یاد آن دل از شهر خسته بنویسم

کنار شعر دو رکعت نشسته بنویسم

شکسته آمده ام تا شکسته بنویسم

و پیش چشم تو با دست بسته بنویسم

به شعر از نفس افتاده جان تازه بده

و مادری کن و اینبار هم اجازه بده

به افتخار بگوییم از تبار توایم

هنوز هم که هنوز است بی قرار توایم

اگر چه ما همه در حسرت مزار توایم

کنار حضرت معصومه در کنار توایم

فضای سینه پر از عشق بی کرانه ی توست

کرم نما و فرود آ که خانه خانه ی توست

دلم گرفته از این جمعه های تکراری

افسران - ﺣﻴﻒ ﺍﺳﺖ ﻫﺰﺍﺭ ﺳﺎﻝ ﺑﺨﻮﺍﺑﻢ ﻭ ﺧﻮﺍﺏ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﺒﻴﻨﻢ ...

دلم گرفته از این جمعه های تکراری

دلم گرفته از این انتظار اجباری

چه قدر ندبه بخوانم! چرا نمی آیی؟

چه دیده ای که از این دل شکسته بیزاری!؟

نیا! به درد خودم گریه می کنم، باشد

شما که از بدی حال من خبر داری

«صلاح مملکت خویش خسروان دانند»

ازاین به بعدِ غزل، من ندارم اصراری

نیا! که وُسع خرید کلافِ نخ هم نیست

شما که با خبر از نرخ هایِ  بازاری

امان نمی دهدم گریه، درد و دل دارم

به سینه مانده چه ناگفته هایِ  بسیاری

به جان مادرت آقا به کار می آیم

مرا اگر تو در این روضه ها  نگه داری

به درد می خورم آقا، مرا تحمل کن

به جای «شیعه» بخوانم «غلام درباری»

تو شاهدی! جگرم خرجِ روضه هاتان شد

گمان کنم که به من اندکی بدهکاری

ببخش، حرف زیادی زدم، غلط کردم

شما امامی و من هم غلام، مختاری

مرا فراق و غمت می کشد، تو خواهی دید

که خورده برگۀ ترحیم من به دیواری

شاعر: وحید قاسمی

جمعه های تکراری


افسران - ای کاش...


سیل چشمانم باز از فراغت جاریست           خسته ام باز بیا جمعه ها تکراریست


 در پی قافیه ها چه پریشان ماندم           قافیه در شعرم با حضورت جاریست


به هوایت آقا بغض کرده شعرم          آسمانش انگار نم نمک بارانیست


دل من پر غصه حال شعرم خوش نیست        نفسی مانده فقط جای شکرش باقیست


در فراغت آقا چشم در راهم من       گر چه این جمعه همان جمعه ی تکراریست.....


...:::... 313 یار ...:::...

دیگر نمی گویم بیــــــا…

هر جا نبودنت را درک کرده ام! جایی نبوده مگر ردی از

گناه من راه بودن تــــو را مسدودکرده…

می گویند: هزار و صد هفتاد و نه سال است که مردی در انتظار
۳۱۳ مرد است…ما را ببخش که، آن‌قدر مرد نشدیم

که نامردی عالم را برداشته…

هنوز هم فقط زبان هایمان میچرخد که بیا …

و دل هایمان همچون کوفیان با تـــــــو نیست…

خط به خط این مثنوی هزار ساله را هزاران نامرد چون من برایت سروده اند…

و هنوز تو ۳۱۳ یار
۳۱۳ جوانمرد را از میانمان نیافتی برای همراهی …

هنوز هم تنهاترین تنهایی، میان تن ها…

پس حالا که مرد نیستیم،همان به که دم از درد نزنیم…

افسران - هذا یوم الجمعه …

...:::... رزق ...:::...

برای رزق تمامِ کبوتران شهر

حیاط خانة آقا همیشه گندم داشت

هر آنکه جرعه ای از جام معرفت نوشید

سری به خاک قدوم امام هشتم داشت

و هر فرشته برای تبرک بالش

به خاک راه امامِ رضا تیمم داشت

برای ما به جز این آستان پناهی نیست

از آسمانِ حرم تا بهشت راهی نیست

دلم گرفته ازاین جمعه های تکراری..


وسهم روزوشبم بی شماگرفتاری ست

گناه پشت گناه و...... گناه پشت گناه 

گناه:نقل ونباتی که بینمان جاری ست

جهان وخلق جهان جمله دست دوم شد 

ببین بدون تو عالم شبیه سمساری ست

به نوکران شماطعنه می زند هرکس 

که:بیخیال شوید،انتظار سرکاری ست

در این زمانه پستی که نقل لبهامان 

دروغ وغیبت وفحاّشی و رباخواری ست

چقدر ندبه بخوانم برای آمدنت 

اگرچه این همه ندبه فقط ریاکاری ست

ولی به صورت من یک نگاه کن آقا 

لبم ترک زده ....مثل لبان سیگاری ست

ودکتران همه ،مارا جوابمان کردند 

فقط ظهور تو آقا علاج بیماری ست

غروب جمعه شدوبی تو بازهم،ای وای 

                                          دلم گرفته ازاین جمعه هاکه تکراری ست

جون من شعر زیر رو بخون...

گئدیرسن گئت دلی کونلوم سنی ایستر اولونجا یار
گئجه گوندوز بولودلار تک یاغار گؤزلر دالینجا یار
سنینله من برابر اولمادیم هئچ واخت حقیقت ده
خیالیم دا ولی هر آن منیمله سن دویونجا یار
ائله سئودیم سنی جانا کی عالم حیرته گلدی
نه دن کوسدون چیخیب گئتدین منی درده سالینجا یار
سنه نیسبت بئله شیددتلی بیر سئودامی بیلمیردیم
دوشوندوم من بو احساسی بیرآز سنسیز قالینجا یار

منیم قلبیم گوله تایدی سنین عشقین اونا جاندی
یاشاییش عیللتیم سنسن منیم عومروم سولونجا یار

چیزهایی که باعث بهبود زندگی جنسی شما میشود

hhw309

هر ایده ای که هر فرد برای رابطه جنسی اش برای زندگی بر می گزیند می تواند  بسیاری از مسائل و مشکلاتی را که بر سر راه زندگی زناشویی قرار دارد را از بین ببرد.باید توجه داشته باشیم که نکاتی که در این جا ذکر می شود نمی تواند برای همه زوج ها مفید باشد.
برخی از تصورات جنسی عاشقانه  خود را برا ی همسرتان بنویسید
در زمانی که هر دو زوج تمایل به برقراری رابطه زناشویی دارند میتوانند برای یکدیگر از تصورات جنسی عاشقانه  صحبت کنند. این به چند دلیل میتواند مثبت واقع شود: این شجاعتی است که دو نفر در یک رابطه عاشقانه  به  خرج می دهند و احساسات خود را برای یکدیگر بیان می کنند بسیار حائز اهمیت است. همچنین نحوه بیان احساسات خلاقیت زوج ها را در یک رابطه بیان می کند .علاوه بر این ، این امر نشان دهنده  آن است که دونفر از لحاظ احساسی تا چه حد  به یکدیگر نزدیک هستند.
داستانهای عاشقانه جنسی برای یکدیگر بخوانید
داستان های عاشقانه جنسی را باصدای بلند برای یکدیگر بخوانید . سعی کنید داستان هایی رابخوانید که باعث ناراحتی و آزرده خاطر شدن هیچ یک از طرفین نشود .  شما باید داستان هایی را انتخاب کنید و عبارتی را در آن استفاده کنید که باعث خجالت و شرم هیچ یک از دو طرف نشود.
این می تواند افق دید شما در روابط جنسی را افزایش دهد و باعث ارتقا و رشد سطح  رابطه جنسی شود.
خاطره های جنسی خود را مرور کنید
ایجاد چهار قسمت از بخش های جذاب و خاطره های جنسی که با یکدیگر دارید و بیان این که شما در رابطه جنسی چه حسی دوست دارید درباره بدن خود بشنوید.
بیان احساسات جنسی در یک رابطه جنسی بسیار مفید و تاثیر گذار است. بیان خاطره های جنسی باعث می شود که تصورات ذهنی که هر یک از زوجین درباره یکدیگر داند تقویت شود.
سه مورد از مواردی را که شما در حین رابطه جنسی  بسیار دوست دارید با یکدیگر در میان بگذارید  این امر در رابطه زناشویی بسیار  تاثیر گذار است.


ازدواج کنیم یا درس بخوانیم ؟

za4-1289

دختری هستم نوزده ساله دانشجوی سال اول دانشگاه هستم، مانند هر دختری در فکر ازدواج هستم و همواره در ذهنم این مطلب می گذرد؛ ولی از سوی دیگر من تازه دانشگاه قبول شده ام، و نمی خواهم موقیعت دانشگاه را از دست بدهم. این تعارض در درونم، من را رنج می دهد. از طرفی نیازی که به جنس مخالف در درونم احساس  می کنم، و همچنین جدا شدن از تحصیلات دانشگاهی را کمبود اجتماعی می دانم، چه کنم؟

شاید تعداد زیادی از دختران جامعه ما این پرسش را داشته باشند و به این تعارض مبتلا باشند. این امر علاوه مشکلات روحی وعصبی که در نسل جدید به وجود می آورد، سن ازدواج را بالا می‌برد. و بالا رفتن سن ازدواج، عواقب سوء آن را درپی خواهد داشت.

به نظر شما ازدواج کند یا تحصیل کدام مهم تر است؟ کدام را فدا کنند؟
قبل پاسخ به پرسش فوق، خوب است ساختار فکر و اعتقادی خود را بررسی کنیم. اگر ساختار فکری و اعتقادی من درست مطابق خلقت و فطرت انسانی من باشد آرامش می گیرم و به راحتی می توانیم مسایل زندگی خود را حل کنیم.

الَّذینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ «همان کسانى که ایمان آورده‏اند و دلهایشان به یاد خدا آرام مى‏گیرد. آگاه باش که با یاد خدا دلها آرامش مى‏یابد.» (الرعد: ۲۸)

با ذهن طوفانی امکان پیدا کردن راه حل درست نیست. ابتدا ما باید چارچوب های ذهنی خود را نظم بدهیم و سپس راه حل درست را انتخاب کنیم و عمل نماییم. ما مسلمانیم و معتقد به مبداء خلقت و معاد وبازگشت هستیم. اولین پرسشی که لازم است بکنیم، آن که من برای چه خلق شده ام؟ چرا به این دنیا آمده ام؟ هدف از زندگی در دنیا چیست؟

وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ « من جنّ و انس را نیافریدم جز براى اینکه عبادتم کنند (و از این راه تکامل یابند و به من نزدیک شوند)! »(الذاریات : ۵۶ )

پس من به دنیا آمده ام تا بندگی خدا کنم و رشد بیابم و در دنیای آخرت تا ابدیت با توشه ای که برداشته ام بسر ببرم. خوب حال برگردیم به مشکل مطرح شده؛ «تحصیل یا ازدواج؟»

در این زمان تحصیلات دانشگاهی، نیاز فرد و جامعه است. به عبارت دیگر جامعه ما نیازمند به تعدادی از خانم های تحصیل کرده است. و همچنین شرایط دهکده جهانی، برای آن یک دختر همراه با پیشرفت جهانی باشد لازم است دارای تحصیلات دانشگاهی باشد. مدیریت زندگی در شرایط امروز، نیاز به کسب علم و آگاهی است.

ـ شما خودتان به ضرورت تحصیل دانشگاهی معتقدید؛ بنابراین آیا بر خلاف میل و نیاز خودم، به تحصیل خود ادامه بدهم وامر ازدواج به تأخیر بیاندازم؟
ـ شاید راه دومی باشد.
ـ آیا می شود ازدواج کرد و از تحصیل محروم نشویم؟
ـ بله می شود ازدواج کرد و ادامه تحصیل داد.
ـ چگونه؟
ـ با خواستگار خود شرط کنید که بعد ازدواج ادامه تحصیل بدهید.
ـ اول قبول می کنند و بعد از آن که وارد زندگی منکر می شوند و اجازه نمی دهند!
ـ البته گاهی اوقات این گونه است، ولی شما می توانید یکی از «شرایط ضمن عقد» خود را ادامه تحصیل قرار بدهید؛ پس از قبول بر مرد واجب است که شرایط ادامه تحصیل فراهم کند.

شاید ازدواج در بعضی موارد نسبت به تحصیل ارجحیت داشته باشد:
الف ـ خواستگاری که شرایط خوب و مناسب آمده است و فقط مشکل ادامه تحصیل زن است؛ خوب با خواستگار گفتگو کرده و در صورت پذیرفتن شرط ضمن عقد ادامه تحصیل، جواب مثبت بدهید و ازدواج کنید.

ب ـ نیاز به ازدواج در زن به گونه ای است خوف آن است که در پرتگاه های اشتباه و خطا قرار بگیرد و انسانیت خودم را ارزان بفروشم. در این شرایط هم لازم و ضروری است به خواستگاران اجازه بدهید بیایند.

لازم است به خانواده دختر نیز سفارشی داشته باشیم؛ و آن این که نسبت به نیاز های فطری فرزندشان توجه بیشتر داشته باشند. دختر با حیای زنانه اش شاید نتواند به راحتی نیاز خودش را به والدین خود منتقل کند؛ این والدین هستند که باید واقع بینانه به نیاز های فرزند خود دقت کنند. و در ازدواج فرزند دلبندشان قبل از آن که در شرایط غیر قابل جبران قرار بگیرد، در ازدواج اوتسریع و تسهیل نمایند.

به خواستگاران گرامی هم لازم است متذکر شویم که اگر شرط دختر را پذیرفته اید، در حد وسع خود در تحصیل همسر خود کمک و همکاری لازم را داشته باشند.
منبع:تبیان


رابطه دختر و پسر در جامعه دینی

دانشجوی سال آخرم، دو سال پیش با پسری در دانشگاه آشنا شدم، مشترکات زیادی از نظر فکری و سلیقه ای داشتیم در آغاز قرارمان ارتباط کلامی و تلفنی و گاهی دیدار در گوشه و کنار دانشگاه بود. بعد از مدتی این ارتباط در خارج از دانشگاه ادامه یافت گاهی در پارک و گاهی در سینما و … قرار ملاقات می گذاشتیم. از هر فرصتی برای تجدید دیداری استفاده می کردیم. روابط ما روز به روز عاطفی تر می شد. تا اینکه یک روز درباره ازدواج با من صحبت کرد. خیلی خوشحال شدم که او هم قصدش از این روابط (مثل من) ازدواج است. از آن روز به بعد گفتگوها و ارتباطات ما با هدفی مشخص و آرزوها و امیدها و قول و قرارها و اینکه کی و چگونه با خانواده مان در میان بگذاریم، چه تغییرات و تحولاتی در خود و زندگی آینده مان ایجاد خواهیم کرد.هیجان و نشاط با هم بودنمان بقدری ذهن و زندگی مرا به خود مشغول ساخته بود که به هنگام خواب و مطالعه کتابهای درسی و در جمع خانواده و دوستان و به هنگام خوردن غذا و تماشای تلویزیون حتی سر جلسات امتحانی یاد و نام و چهره و حرکات و حرفهای او در ذهنم مرور می شد. شب ها را به امید دیدار او صبح می کردم. حسابی دلبسته و وابسته شده بودم. با خانواده ها در میان گذاشتیم حالا به راحتی با هم ارتباط داشتیم چرا که هم هدفمان ازدواج بود و هم مجبور نبودیم پنهانی با هم رابطه داشته باشیم. گاهی به منزلشان می رفتم و خواهر و مادر همسر آینده ام از من پذیرایی می کردند. ماجرای دوستی مان را والدین او فهمیده بودند. و می دانستند که ما حدود دو سال با هم روابط عاطفی و پنهانی داشته ایم. زمان به سرعت سپری شد.

ادامه دوستی ها نه برای من و نه برای والدینم قابل تحمل نبود و می بایست از بلاتکلیفی خارج می شدم. با درخواست من قرار شد جلسه خواستگاری برگزار شود. روز موعود فرا رسید. از چند روز پیش با خوشحالی و شادابی تدارک دیدیم. همه چیز آماده بود. صدای تیک تاک ساعت منزلمون با ضربان قلبم مسابقه گذاشته بودند. شور و هیجان وجودم را در برگرفته بود. صدای زنگ تلفن طبق معمول مرا به سوی گوشی تلفن پرتاب کرد. دوست پسر سابقم را، حالا به عنوان همسر آینده و همیشگی تداعی می کردم. صدای او بود با شور و شیدایی تمام پرسیدم پس کجایید. چرا دیر کردید؟ با ناله ای سرد گفت: والدینم با ازدواج ما مخالفند تمام وجودم سرد شد. دست و پایم نای حرکت نداشتند. با صدای لرزان گفتم: چرا چی شده؟ گفت: مادرم میگن دختری که حدود دو سال با تو دوست بوده و گاهی تا ساعاتی از شب را در پارک و سینما و کوچه و خیابان بوده و روابط احساسی و عاطفی داشته از کجا معلوم با دیگران هم نداشته و نخواهد داشت.

عدم تعریف روابط سالم و هدفمند بین گروههای غیر همجنس با تأکید بر رویکرد دینی و فرهنگ بومی و ملی، موجب تنش ها و تلخی های آزاردهنده بین اعضای خانواده بخصوص بین والدین و فرزندان نوجوان و جوان و نیز بروز آسیب‌هایی نظیر فرار دختران و پسران از خانه، ازدواج های ناموفق، دوستی های ناسالم دختران و پسران، احساس شکست و ناکامی در فرآیند این نوع دوستی ها و بدنبال آن گسترش اعتیاد، خودکشی، افسردگی، افت تحصیلی و دهها معضل و مشکل دیگر در بین لایه های مختلف اجتماع گردیده است.

او به گونه ای صحبت می کرد که گویی با شکی که والدینش در دلش کاشته بودند، دلزده و نگران شده بود. گوشی را گذاشتم از آن روز لحظه ای روی خوش ندیدم. هر روزم اشک بود و ناله و گوشه گیری و از هیچ چیز لذت نمی بردم. هر کس به من می رسید سرزنشم می کرد. یاد حرفهای عاشقانه و هدیه ها و وعده ها و قرارها و با هم بودنها و خنده ها و شادیهایی که طی دو سال با هم داشتیم عذابم می داد. دچار افت تحصیلی شدم. ادامه تحصیل برایم ممکن نبود. دوستانم از من فاصله گرفتند. حوصله هیچ کس را نداشتم. نسبت به نماز و حجاب سست بودم، سست تر شدم. و امروز از آن همه شادی و نشاط و هیجان و گفتگوهای طولانی با او غم و اندوه و دلشوره و احساس حقارت و تنهایی برایم باقی مانده بود.

این ماجرای تلخ، یکی از هزاران نمونه ای است که همه روزه در گوشه و کنار جامعه بزرگمان روی می‌دهد، چرا؟

چرا مشاوران، شاهدان، و پدران و مادران این همه داستانها و سریال های تلخ و تکراری را در زندگی دیگران و اطرافیان خود شاهدند، بدون اینکه پند و عبرتی برای گروههای بعدی باشد، باز از همان سوراخی گزیده می شوند که گروههایی قبلی گزیده شده‌اند. بیایید با هم مروری کوتاه داشته باشیم به آثار و عوارض اینگونه روابط، و نیز بازکاوی روابط گروههای غیر همجنس، باشد که زمینه های پیشگیری از حوادث تکراری مذکور فراهم آید.

پیامدهای روابط دختران و پسران

یکی از پیش نیازها و کلیدهای موفقیت و آرامش در زندگی، آشنایی با روانشناس زندگیی ارتباطات و آگاهی از فنون و تکنیک های ارتباطی با گروههای مختلف اجتماعی بویژه گروه غیر همجنس می باشد.

عدم تعریف روابط سالم و هدفمند بین گروههای غیر همجنس با تأکید بر رویکرد دینی و فرهنگ بومی و ملی، موجب تنش ها و تلخی های آزاردهنده بین اعضای خانواده بخصوص بین والدین و فرزندان نوجوان و جوان و نیز بروز آسیب‌هایی نظیر فرار دختران و پسران از خانه، ازدواج های ناموفق، دوستی های ناسالم دختران و پسران، احساس شکست و ناکامی در فرآیند این نوع دوستی ها و بدنبال آن گسترش اعتیاد، خودکشی، افسردگی، افت تحصیلی و دهها معضل و مشکل دیگر در بین لایه های مختلف اجتماع گردیده است.

گروه دوم، دختران و پسرانی هستند که نه برای ازدواج که صرفاً برای به اصطلاح دوستی و گذران اوقات فراغت و ارضاء نیازهای عاطفی خود و کسب تجربیاتی نو و تزریق شور و نشاط و هیجان به زندگی تکراری، به طرح دوستی و رابطه می پردازند.بنابراین بازکاوی و تبین روابط دختران و پسران یکی از ضروریات بسیار مهم جامعه امروز ما به شمار می آید.

سه نوع رابطه

در یک تقسیم بندی کلان سه نوع رابطه در جامعه امروز مابین گروههای غیر همجنس مشاهده می شود:

۱- گروهی که بدون شناخت از مهارتهای ارتباطی و صرفاً با انگیزه های عاطفی، احساسی و البته با هدف ازدواج وارد عرصه روابط با جنس مخالف شده و با انگیزه‌ی شناخت بیشتر و آمادگی بهتر برای زندگی برتر! بر گستره و گرمی روابط می افزایند. و در این مسیر دیدارهای روزانه، گفتگوی تلفنی شبانه، پیامک‌های مستمر عاشقانه! و آرزوها و رؤیاهای کودکانه همه ذهن و زندگی دو طرف بخصوص، دختران را که عاطفی‌تر و زود باورترند را در برگرفته و در توهماتی افسانه ای فرو می غلتند. اما دیری نمی پاید که واقعیت ها چهره خشن خود را نمایان ساخته و واقعه تلخ مذکور بارها و بارها تکرار می شود.

فرایند معیوب مذکور زمانی رخ می دهد که دختر و پسر می توانند بدون طی کردن راههای پرخطر، بعد از تحصیل شرایط ازدواج، از طریق یک رابط واسط مجرب و متعهد که ازدواج کرده و در روابط زناشویی، فردی موفق و خوشبخت می باشد استفاده کرده و به راحتی می توانند فرد را هم تا حدّ هشتاد درصد شناسایی کنند. بدون اینکه دامنه حرارت علاقه و شور و هیجان ارتباط بین آنها گسترش یافته و دلبستگی موجب به حاشیه رانده شدن عقل در تصمیم گیریها شود؛ همسر آینده خود را بهتر و دقیق مورد شناسایی قرار دهند. البته بعد از شناخت کلیات و تأیید رابط و واسط و خانواده شان، در نشست ها و روابط سالم و آشکار (و نه پنهان) در منزل و منظر والدین دختر، جزئیات هم روشن شده و گام های محکم و مطمئن خود را به سوی ازدواجی پایدار و ماندگار و عشقی مبتنی بر عقل (و نه احساسی ناپایدار و کودکانه) بر می دارند.

۲- گروه دوم، دختران و پسرانی هستند که نه برای ازدواج که صرفاً برای به اصطلاح دوستی و گذران اوقات فراغت و ارضاء نیازهای عاطفی خود و کسب تجربیاتی نو و تزریق شور و نشاط و هیجان به زندگی تکراری، به طرح دوستی و رابطه می پردازند.

این گروه ممکن است روزهای آغازین نسبتاً خوشی را با هم سپری کنند. اما وابستگی و علاقه ی توأم با تماسهای تلفنی، پیامک های مهیج و گفتگوها و دیدارهای پرخاطره تبادل هدایا و احساسات، این دوران را به فرآیندی غیرقابل بازگشت تبدیل نموده و دختر و پسر بدون تماس با یکدیگر (به شکل‌های مختلف) دچار نوعی احساس کمبود، کلافگی، بی حوصله شده و استرس و اضطراب و نگرانی، خوراک روزانه شان می شود.

پسر جوانی بعد از مواجه شدن با مخالفت والدین دوست دخترش برای ادامه ارتباط و انجام ازدواج با پاشیدن اسید به روی دختر ساده لوح (که او را عاشق خود می دانست) زندگی و زیبایی او را لگدمال کرد.

این گروه بدلیل غیر همجنس بودن نمی توانند برای همیشه دوستی خود را ادامه بدهند. چرا که بعد از ازدواج پسر یا دختر با فرد دیگری، قطع رابطه قطعی شده و طرفی که شاهد این ازدواج است، دنیایی پر از درد و حسرت و اندوه و احساس حقارت خواهد داشت. و آنکه ازدواج می کند، گاهی همسرش را با دوست غیرهمجنس خود مقایسه نموده، بین آن رؤیاهای شیرین و این واقعیت های نسبتاً تلخ و گزنده، گرفتار شده و زندگی را بر خود و همسرش تیره و تاریک نموده و با مرگ عاطفی(طلاق غیررسمی) هم آغوش می شوند.

هر چه دوستی های قبل از ازدواج بیشتر و گسترده تر، درگیریها و تنش های بعد از ازدواج بیشتر، پس هیچ آدم عاقل و دوراندیشی به دوستی ها و در واقع دشمنی های قبل از ازدواج تن نمی دهند. این گروه نیز همچون گروه اول از نظر فعالیت های درسی دچار افت تحصیلی شده و به لحاظ روحی و روانی از بی ثباتی و ناآرامی و افسردگی رنج می برند. خوشی های کودکانه ی خیابانی. و تلفنی و … به سرعت به پایان می رسد و زمستانی سرد و پر درد و حسرت فرا می رسد. از نظر اجتماعی نیز بین دوستان، آشنایان و خویشان، شکست سختی را متحمل شده و نگاه دیگران به این گروه، نگاهی توأم با بی اعتمادی و بدبینی خواهد بود.

به لحاظ اخلاقی بی مبالات و نیز در بعد اعتقادی دچار تردید و دودلی در انجام فرایض دینی می شوند. چرا که همواره احساس گناه (رابطه عاطفی، شخصی، تحریک آمیز با نامحرم از نظر شرعی حرام و از نظر روانشناختی باعث خود کم بینی و بی ثباتی و استرس می شود) نموده و خود را در انجام تکالیف شرعی، سست و شکست خورده تلقی می کنند.

۳- گروه سوم دختران و پسرانی هستند که دوران خوش دوستی های قبل از ازدواجشان بسیار وحشتناک‌تر و سیاه‌تر به پایان می رسد. که در این اجمال (به جای نقل دهها حادثه و رویداد واقعی که در آرشیو نگارنده پرونده پر حجم و سنگینی را تشکیل داده است) پیامدهای شوم و ناگوار این نوع دوستی ها را با تأکید بر خلاصه چند نمونه حادثه مرور می کنیم.

* دختری بعد از افشا شدن اهداف پلید دوست پسرش! تصمیم به قطع رابطه می گیرد. اما پسر با تهدید، خواهان ادامه روابط می شود. دختر امتناع می کند. پس با همدستی دوستانش، دوست دخترش را ربوده و یک هفته در زیر زمین منزلی مورد آزار و اذیت قرار داده و رهایش می کنند و از تمامی صحنه ها عکس و فیلم گرفته و دخترک را تهدید می کنند که اگر ماجرا را با کسی یا کسانی در میان بگذارند و دردسر ایجاد کند، با تکثیر و توزیع تصاویر مذکور در سطح محله و شهر، آینده اش را به تباهی می کشند. این، همان کسی بود که روز و شبی را بدون ارسال پیامهای عاشقانه و دیدارهای عاشقانه! با دوست دخترش سپری نمی کرد. قلب های تیرخورده و هدایای گاهی گرانقیمت و گردش ها و تفریح های پر از احساس و هیجان را از اصلی ترین برنامه های زندگی خود می دانست.

سرقت از اموال والدین و خویشان برای تأمین مخارج دوستی های خیابانی و پنهانی، بازی کردن با احساسات دختران ساده لوح و خوش باور با وعده ازدواج (پسر جوانی به ۵ دختر وعده ازدواج داده و از هر ۵ نفر مبالغی را به سرقت برده و صدمات حیثیتی به آنان وارد ساخته)، قتل های خانوادگی از دیگر عوارض و پیامدهای تلخ و ناگوار روابط دختران و پسران و دوستی های قبل از ازدواج است که همه روزه در جامعه روی می دهد.

* پسر جوانی بعد از مواجه شدن با مخالفت والدین دوست دخترش برای ادامه ارتباط و انجام ازدواج با پاشیدن اسید به روی دختر ساده لوح (که او را عاشق خود می دانست) زندگی و زیبایی او را لگدمال کرد.

* دختر جوانی، بعد از مطمئن شدن از اینکه دوست پسرش با دختر دیگری طرح دوستی ریخته. در پی تعقیب برآمد، آنان را در پارکی در حال قدم زدن دیده به خانه بازگشت درِ اطاقش را از داخل قفل کرد و گاز شهری را باز کرد و …

* خانم جوانی با نگارنده (به عنوان مشاور خانواده) تماس گرفت و گفت: بر اساس توصیه ها و گفته های شما و معیارهایی که برای انتخاب همسر به من داده بودید. با جوانی با فرهنگ و با اصالت ازدواج کردم دو سالی است که با هم زندگی می کنیم. زندگی خوب و خوشی داریم. امّا چند روزی است که زندگی آرام و شیرینم در گرداب ناآرامی و تلخی فرو افتاده است. سر و کلّه دوست پسری که قبل از ازدواج با او مدتی رابطه عاطفی و کلامی داشتم، پیدا شده و با تهدید و ارعاب می گوید اگر با من نباشی تمامی خاطرات و با هم بودن هایمان را به همسرت خواهم گفت، چه کنم؟

سرقت از اموال والدین و خویشان برای تأمین مخارج دوستی های خیابانی و پنهانی، بازی کردن با احساسات دختران ساده لوح و خوش باور با وعده ازدواج (پسر جوانی به ۵ دختر وعده ازدواج داده و از هر ۵ نفر مبالغی را به سرقت برده و صدمات حیثیتی به آنان وارد ساخته)، قتل های خانوادگی از دیگر عوارض و پیامدهای تلخ و ناگوار روابط دختران و پسران و دوستی های قبل از ازدواج است که همه روزه در جامعه روی می دهد.

این دوستی ها چه به ازدواج منجر شود و چه به جدایی ختم شود در هر دو صورت آثار و عوارض تلخ و گزنده و سیاهی را در بر دارد. لذا هیچ آدم عاقلی به صرف گذران چند روز به اصطلاح خوش امروز، فرداهای خود را تیره و تباه نمی کند.

منبع:تبیان

به نظرتــــــون بازي جمعــــه بين استقلال و پرســــــــپوليس رو كــــدوم تيم ميبــــره؟؟؟؟


"من كه ميگـــــم پرسپوليس"

آسيب‌شناسي اجتماعي


خوشت اومد لایک کن دوست عزیز :x
☺☻☻☺ ☺☻☻☺ ☺☻☻☺ ☺☻☻☺

جمله تکان دهند


پسری متوجه شد که ۵ دقیقه دیگر میمیرد؛
این پیام را نوشت:”من میروم، با من میای؟”

و یکی برای دوستش و یکی برای دوست دخترش فرستاد…
بعد ۲دقیقه دوست دخترش جواب داد: من گیرم! کجا میخوای بری؟ نمیتونم بیام، تنها برو عزیزم…
… پسرک قلبش بیشتر درد گرفت
.
۲ ثانیه بعدش…
دوستش پیام داد که؛ نامرد کجا میری بدون من؟ دهنت سرویسه اگه بری… واسا من اومدم…
پسرک خندید و چشمانش را بست و بعد از چند ثانیه قلبش گرفت و مرد.

آره داداش هیچ وقت رفیقتو به جنس مخالف نفروش..



★.¸¸.•*´`*•.¸★★¸.•¨ لایک کنید `*•.¸★★¸.•¨`*•.¸★

جــــــــــوان و امـــــــــــروز


سهم “من” از “تو”

عشق نیست ،

ذوق نیست ،

اشتیاق نیست ،

همان دلتنگی بی پایانی است

که روزها دیوانه ام می کند!

جــــــــــوان و امـــــــــــروز

█★██★██(♥)██ fati ██★█(♥)`███★██

بهش بگی دوسش داری

پرو میشه میره!

بهش بگی ازش بدت میاد

نا امید میشه و میره!

محبت کنی

خوشی میزنه زیر دلش و میره!

محبت نکنی

از یکی دیگه محبت میگیره و میره!

خلاصه میره...

خودتو خسته نکن!!!

█★██★██(♥)██ fati ██★█(♥)`███★██

جــــــــــوان و امـــــــــــروز


█★██★██(♥)██ fati ██★█(♥)`███★██

حکایت بعضی عشقها شبیه قصه نوحه
(طرف از ترس طوفان میاد سراغت)

حکایت بعضی شبیه قصه ابراهیمه
(باید همه چیزتو براش قربانی کنی)

بعضی شبیه قصه مسیحه
(آخرش به صلیب کشیده میشه)

اما بیشتر عشقا شبیه قصه حضرت موسی هستن!
(یه کم که دور میشی یه گوساله جاتو میگیره)

█★██★██(♥)██ fati ██★█(♥)`███★██

جــــــــــوان و امـــــــــــروز


تلخی این سیگار

شیرین تر از

دروغ های توست...!



آن روزها که با تو بودن برایم آرزو بود

تمام شد !

امروز با تو بودن

یا نبودن فرقی ندارد...

سیگار باشد و خیابان ...

من میروم تا دود کنم هستی ام را ....!!

جــــــــــوان و امـــــــــــروز



یک وقت به سرت نزند!

شعرهایم را بتکانی...

چرا که رسوا خواهم شد!!

و همه خواهند دید!

لحظه لحظه ی تورا

میان واژه هایم"...!

جــــــــــوان و امـــــــــــروز

پشت میز قمار دلهره ی عجیبی داشتم،برگی حکم داشتم و دیگر هرچه بود ضعیف بود و پایین.
بازی شروع شد،حاکم او بودو من محکوم.همه ی برگ هایم رفتندو سربرگی بیش نماند.
برگی از جنس وفا رو کرد،من بالاتر امدم.
بازی در دست من افتاد.
عشق آمدم،با حکم غرور بریدو حکم آمد...از جنس چشم سیاهش...
زندگی حکم من پایین بود و باختم

جــــــــــوان و امـــــــــــروز


به خاطر تو هر کاری ممکن است از من سر بزند
حتی ممکن است در بند پایانی این شعر
به مغزم شلیک کنم...

جــــــــــوان و امـــــــــــروز


فرقی نمیکنه هوای الان چند نفره ست !
مهم اینه که تو نیستی و من مجبورم”تنهایی” دلتنگی آسمون رو تحمل کنم …
هنوز هم وقتی باران می آید تنم را به قطرات باران می سپارم …
می گویند باران رساناست ، شاید دستهای مرا هم به دستهای تو برساند …

جــــــــــوان و امـــــــــــروز


دیشب خدا آهسته در گوشم گفت :
دیگه بسه ، بارانم از اشکهایت خجالت میکشد …

جــــــــــوان و امـــــــــــروز

بـﮧ گوش خــُدا برســـانید



آدَمـ ـﮧ ایـטּ حـــَوا ســالهـــاست کـﮧ رَفتـﮧ اَســت



ایـטּ حــَواے تنهــــا را برگرداטּ پیـش خودَت



بهشتــَش را نمــے خواهــَمـ



بـﮧ جهنمــش هــَـمـ راضـے اَمـ



هــَرجــایـے باشــَد جــُز ایـטּ دُنیـــا



ایـטּ دُنیــا زیــادے بوے آدَمـ گرفتــﮧ اَســت ... ..

جــــــــــوان و امـــــــــــروز



خـاطـره هــا

فـرزنــدان نـامـشــروع

رابــطـه هـا هـســتـنـد ...

جــــــــــوان و امـــــــــــروز




دیگر خبری از تورم نیست !

من شعرهایم را می فروشم

دخترک هفت ساله گل هایش را

آن مرد چهل ساله کلیه اش را

و زیباتر از همه

آن زن سی ساله اندامش را ...

اینجا همه چیز آرام است ... راحت بخوابید !

جــــــــــوان و امـــــــــــروز




عدالت یعنی ...

دختری چوب کبریتهای نفروخته اش را میخورد !

مردی خورشید را میخرد , تا با آن سیگارش را روشن کند !

اختلاف یعنی ...

مردی برای اجاره خانه , کلیه اش را میفروشد !

زنی بخاطر زیبایی , کلیه بدنش را عمل میکند !

دنیای عجیبیست ...

یکی پول پارو میکند و یکی اشکهایش را ...!

جــــــــــوان و امـــــــــــروز




اتاقم بوی سیگار میدهد

تنم

لباسام

خیابان بوی سیگار میدهد

دفتر شعرم

همه چیز بوی سیگار میدهد

از زمستان سال پیش , تمام لحظه های من که بوی تو میداد

فقط بوی سیگار میدهد !


♥ نوشته ی میلاد درام ♥

جــــــــــوان و امـــــــــــروز



عاقا یه حرفیه الان چند روز مث یه بغض گنده تو گلوم گیر کرده

واقعا از اینکه نقش یه هویج رو بازی نمیکنم , از خودم متشکرم

آهای کسانی که میگید چرا تنهایی , غصه میخوری , رگتو میزنی ...

بابا اصن شماها میزارید من دو دقیقه وقتم آزاد باشه که برم مخ یه دافی رو بزنم که از تنهایی در بیام ؟

از ظهر که از خواب بلند میشم تا دم سحر که میخوام بخوابم

من کارم شده رای دادن به شماها

درسته سفیدمو کم مو , ولی از من بکشید بیرون دیه

از وقتی که خدمتم تموم شده همه باهام مث یه جلبک رفتار میکنن


اصن یه وضی :|

جــــــــــوان و امـــــــــــروز



سـیـگـــــار بـکـش !

مـسـت کــن !

بــغـض کــن !

گـــریـه کــن !

دق کــن !

ولـی بـا آدم بـی ارزش درد و دل نـکــن ...

جــــــــــوان و امـــــــــــروز



بـعــد از ایـنـکـه بــازی بــا احـســـاســم تـمـــــام شـــد ...

بـــذارش ســر جــــاش لــطـفــن !

مـتـشـکــرم ...