ساده می گویم...
ساده می گویم...

به تو من خیره می گردم
به این جنگل ، به این بــرکه
به خـط نـــور ، به این دریــا ، به رقــص آب
بــه ایـــن افـــســـون بی همـتـــا

چه باید گفت؟
کمک کن واژه ها را بر زبان آرم
بگویم لحظه ای از تو ، از این زیبائی روشن ، از این مهتاب
بریزم با نسیم و گم شوم در شب
بخندم با تو لختی در کنار آب
زبانم گنگ و ذهنم کور ، تنم خسته ، دلم رنجور
تمام واژه ها قامت خمیده ، ناتوان ، بی نـــور
پر از پیچیده گیست این ذهن ناهموار
سکوت واژه ها درهم تنیده ، مثل یک آوار
من از پیچیده گی ها سخت بیزارم
تو با من ساده می گویی و من هم ساده می گویم :

+ نوشته شده در پنجشنبه سی ام خرداد ۱۳۹۲ ساعت 19:1 توسط امید صادقی
|

جوانان و امروزی بودن انها...مرکز پاسخگویی به مشکلات جواناندوستان عزیز، ما سعی داریم طی چند مقاله شما دختر و پسر های جوان را با مهارت ها و اصول پیش از ازدواج و مراسم خواستگاری آشنا کنیم. بنابراین با ما همراه باشید.